مینویسم تا بدونی ، تا بدونم

عید 1393

موقع سال تحویل رفتیم خونه باباجون ولی قبلش خونمون با هفت سین خودمون عکس انداختیم                     دخترم ، نازنین من ،زیباترین زیبای من برای دومین بار بهار را میبینی امیدوارم صد تا بهار با شادی و سلامتی  ببینی و من از دیدن شادی تو شاد باشم و زندگی کنم از وقتی که تو هستی بهار زیباتر گلها خوشبوتر و زندگی پرمعناتر است ای بهترینم با تمام روزها و هفته ها و ماه ها برای ما بهاره  عاشقانه دوستت داریم و همراه تو به تماشای بهارها مینشینیم   ...
1 فروردين 1393

سبزی پلو ماهی شب عید

شب عید نوروز یک رسمی داریم اونم اینکه شام سبزی پلو با ماهی میخوریم امسال شب عید باباجون اینا اومدن پیش ما تا با هم سبزی پلو ماهی بخوریم                   ...
1 فروردين 1393

خرید عید

یکشب برای خرید عید که میخواستیم برای شما لباسهای خوشگل بخریم رفتیم خیابون بهار که مرکز لباس  کودک هستش کلی لباس برای شما خریدیم توام انقدر ذوق کرده بودی که همش من و بابا رو بغل میکردی و بوس میکردی   اینها چند دست از لباسهایی که برات خریدیم               این دوتا بافتنی رو مادر جون برای عیدت بافته که تو خیلی دوستشون داری     این پیراهن رو عمو مهران و خاله مریم برات عیدی خریدن   این پیراهن رو هم مادر جون برات دوخته   امیدوارم همه لباسهاتو به شادی بپوشی دختر گلم   ...
1 فروردين 1393
1